: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: پيوندهاي روزانه :
: لوگوي وبلاگ :
ابوریحان محمد بیرونی
بیرونی از نگاه دیگران
1-1- محمدبن احمد بیرونی خوارزمی، در سال 362 هجری/ 937 میلادی در خوارزم از مادر بزاد و چنان که یاقوت حموی (1) ذکر کرده به سال 440 هجری/ 1048 میلادی راه جهان دیگر سپرد.بیرونی از نگاه دیگران
1-1- محمدبن احمد بیرونی خوارزمی، در سال 362 هجری/ 937 میلادی در خوارزم از مادر بزاد و چنان که یاقوت حموی (1) ذکر کرده به سال 440 هجری/ 1048 میلادی راه جهان دیگر سپرد.
1-1- محمدبن احمد بیرونی خوارزمی، در سال 362 هجری/ 937 میلادی در خوارزم از مادر بزاد و چنان که یاقوت حموی (1) ذکر کرده به سال 440 هجری/ 1048 میلادی راه جهان دیگر سپرد.
پیش از آنکه زندگی او را باز گوییم، به عقیده چند تن از اهل فن و بزرگان دانش درباره وی اشارت میکنیم:
* سید امین گوید: «بیرونی حکیم ریاضی، عالم به نجوم بود و در فلسفه و طب و جغرافی و تاریخ و ادب و شعر لغت مهارت داشت» (2)
* ابن ابیاصیبعه گوید: «ابوریحان به علوم فلسفی اشتغال داشت و در هیئت و نجوم فاضل بود و همو در صناعت طب نظری نیکو داشت.» (3)
* صفدی او را چنین وصف میکند: «... در دانشهای فلسفه و ریاضی یگانه روزگار خود بود، و در طب و نجوم بسیار کوشیده و ماهر گشته بود.» (4)
غیر از اینها که برشمردیم بسیاری از اهل علم درباره بیرونی نظر مساعد و نیکو دادهاند.
اما دانشمندان جدید، به ویژه خاورشناسان درباره «ابوریحان» بحثهای زیاد کردهاند و گوششان به نام این نابغه بزرگ ایرانی آشناست:
* سخائو ( Sachau ) خاورشناس آلمانی درباره بیرونی تحقیقات جالب کرده و چند اثر جاودانی او را چاپ کرده و از آن جمله به این نتیجه رسیده است که: «بیرونی بزرگترین شخصیت عقلی است که تاریخ اسلام نظیر او را به خود ندیده است». (5)
* سمیث در جزء نخستین از کتاب تاریخ ریاضیات گوید که: «بیرونی درخشانترین چهره علمی زمان خود در ریاضی بوده است، و اروپاییان بسیاری از معلومات نادر و کمیاب خود را در باب «هند» مدیون ابوریحان و آثار ارزنده او هستند (6)
* جرج سارتن در کتاب مقدمهای بر تاریخ علم (7) به نبوغ بیرونی و وسعت اطلاعات او اذعان کرده و گوید: «بیرونی نه فقط از فیلسوفان و ریاضیان و جغرافیدانان نامبردار است، بلکه از بزرگترین موّرخان اسلام و از نامدارترین دانشمندان جهان است.»
* بروکلمان در تاریخ رجال اسلامی (8) گوید:
«حقیقت این است که شجاعت فکری بیرونی و حب او به آگاهی علمی و دوربودنش از تو هم و دوستداری حقیقت و تسامح و پاکی ضمیر او، جملگی از خصالی است که در قرون وسطی بینظیر بوده است. در واقع او نابغهای نوآور بود و در مسائل علمی بصیرت کامل داشت و نظرش نافذ و صائب بود.»
* از همه بهتر و دلپذیرتر وصفی است که ابوالفضل بیهقی نویسنده و تاریخنگار زبردست از وی کرده است:
«... و من که این تاریخ پیش گرفتهام، التزام اینقدر بکردهام تا آنچه نویسم یا از معاینه من است یا از سماع درست از مردی ثقه، و پیش از این به مدتی دراز کتابی دیدم به خط استاد ابوریحان، و او مردی بود که در ادب و فضل و هندسه و فلسفه در عصر او چنو دیگری نبود و به گزاف چیزی ننوشتی،... و این دراز از آن دادم تا مقرر گردد که من در تاریخ، چون احتیاط میکنم.» (9)
زندگانی بیرونی
1-2- جای تأسف است که از زندگانی این دانشمند چیز زیادی نمیدانیم. آنچه میدانیم این است که بیرونی از بیرون سند است که روستایی است از توابع خوارزم. (10) بیرونی در آنجا زاده و در آنجا بزرگ شده است. نیز مدتی در خوارزم اقامت کرده و در آنجا به تحصیل علوم و معارف پرداخته و از ابونصر منصوربنعلیبن عراق (وفات حدود 427 ه 1036 م) کسب علم کرده و چنان که پس از این خواهیم گفت با «ابنسینا» هم مراسلاتی داشته است. و نیز گفتهاند که در اثر حادثهای مهم مجبور به ترک خوارزم شده و به محلی در شمال آن رفته به نام (گرگانج)، لیکن ما از ماهیت و چگونگی این حادثه بزرگ چیزی نمیدانیم (11) و همچنین گفتهاند که وی با منصوربننوح سامانی (حکومت 389 - 387 ه.ق) نیز دیدار کرده است. (12)
بیرونی پس از مدتی گرگانج را ترک گفته و رهسپار «جرجان» شد و به خدمت شمسالمعانی قابوس بن و شمگیر زیاری (حکومت 366 - 304 ه.ق) امیر جرجان و طبرستان رسید. در این مدت بیرونی کتاب الآثار الباقیه را تألیف و آن را حوالی سال 390 ه. ق تکمیل کرد، او در این وقت هنوز به سی سالگی نرسیده بود.
بیرونی این کتاب بسیار نفیس را به قابوس اهداء کرد. امیر زیادی خواست تا او را از خاصان قرار دهد و کار امر و نهی را به وی بسپارد، لیکن بیرونی از این کار سرباز زد و نپذیرفت. بیرونی در نظر قابوس بدان مرتبه از احترام و حرمت نائل آمد که بدون اذن و بار به دربار او رفت و آمد میکرد.
بیرونی دوباره به گرگانج بازگشت و به واسطه دهاء و نبوغ خویش در نزد مأمونیان؛ پادشاهان خوارزم، به مقامی بلند رسید. و پس از آنکه سلطان غزنوی بر تمام خوارزم مستولی شد، بیرونی (گرگانج) را ترک کرد و با او به سوی هند رهسپار شد و در آنجا روزگاری دراز بماند. گفتهاند: که چهل سال آنجا ماند، و در این مدت به شهرهای مختلف میرفت و در بحثها و انجمنهای گوناگون حاضر میآمد، و از این راه بود که توانست درباره هند آن همه دانستنیهای گرانبها گردآور که پس از گذشت هزار سال باز هم اهمیت خود را از دست ندند. بیرونی سرانجام به غزنه آمد و در آنجا در سن هفتاد سالگی وفات یافت.
بیرونی فقط نوروز و مهرگان از کار دست میکشید
1-3- بیرونی در تحصیل دانش و کسب معرفت حرص عجیبی داشت. نوشتهاند که پیوسته تفکر و مطالعه میکرد، چشمان او از نظرکردن و دستهایش از نوشتن و زبانش از بیانکردن و مغزش از فکرکردن خسته نمیشد. فقط دو روز یعنی: عید نوروز و مهرگان از کار دست میکشید و به طوری که میدانید این دو عید از اعیاد بزرگ ایرانیان است.
هنگام مردن
1-4- و از جمله داستانهاکه شوق او را به کسب دانش میرساند این است که:
یکی از یاران بیرونی فقیه قاضی ابوالحسن علیبنعیسی بر بیرونی وارد شد، در حالی که بیرونی سخت بیمار بود (13) دانشمند ما از او پرسید: آن روز حساب جدات فاسده (14) را برای من چگونه گفتی؟ گفت: در این حال که جای این سؤال نیست. بیرونی گفت: «ای دوست دنیا را ترک کن که من به او داناترم! بهتر نیست که این مسئله را بدانیم؟ چه من آن را نمیدانم.»
من آن مسئله را به او گفتم و بیرون آمدم، و همان دم بود که صدای گریه اهل بیت او بگوشم رسید، آری بیرونی مرده بود. (15) فقیه قاضی علیبن عیسی گوید:
امتیازات بیرونی
1-5- از امتیازات بزرگ بیرونی این بود که چند زبان را به نیکی میدانست؛ به ویژه سریانی و سانسکریت و فارسی و عبری و عربی را. (16) گفتهاند: در همان اثناء اقامتش در هند فلسفه یونان را تعلیم میکرد و فلسفه هندی را فرا میگرفت. (17)
بیرونی در سال 408 هجری به دربار محمود غزنوی رسید. و آن وقتی بود که ستاره ملک محمود به اوج خود رسیده بود و تمام بلاد خوارزم را زیر تسلط خویش درآورده بود. بیرونی در دربار محمود روزگاری به سرآورد و نبوغ و مقام خویش را ظاهر گردانید و از عطایای او بهرهمند گشت جز اینکه او نیز سرانجام به غضب سلطان سختگیر و متعصب غزنوی گرفتار آمد. دلیل آن را چنین نقل کردهاند:
«... آوردهاند که یمینالدوله سلطان محمودبن ناصرالدین به شهر غزنین بر بالای کوشکی در چهار دری نشسته بود به باغ هزار درخت، روی به ابوریحان کرد و گفت: من از این چهار در از کدام در بیرون خواهم رفت؟ حکم کن و اختیار آن بر پارهای کاغذ بنویس و در زیر نهالی (18) من نه.» و این هر چهار در، راهگذر داشت. ابوریحان اسطرلاب خواست و ارتفاع بگرفت و طالع درست کرد و ساعتی اندیشه نمود. و بر پارهای کاغذ بنوشت، و در زیر نهالی نهاد، محمود گفت: «حکم کردی؟» گفت: «کردم». محمود بفرمود تا کننده و تیشه و بیل آوردند، بر دیواری که به جانب مشرق بود دری پنجمین بکندند و از آن در بیرون رفت. و گفت آن کاغذ پاره بیاوردند، ابوریحان به روی کاغذ نوشته بود که: «از این چهار در هیچ بیرون نشود، بر دیوار مشرق دری کنند و از ان در بیرون شود!» محمود چون بخواند طیره گشت (19) و گفت: او را به میان سرای فرواندازند، چنان کردند، مگر بابام میانگین دامی بسته بود، بوریحان بر آن دام آمد، و دام درید و آهسته به زمین فرود آمد چنان که افگار و آزرده نشد. محمود گفت: «یا بوریجان! از این حال باری ندانسته بودی.» گفت: «ای خداوند دانسته بودم.» گفت: «دلیل کو؟» غلام را آواز داد و تقویم از غلام بستد و تحویل خویش از میان تقویم بیرون کرد، در احکام آن روز نوشته بود که: «مرا از جای بلند بیندازند، و لیکن به سلامت به زمین آیم و تندرست برخیزم.» این سخن نیز موافق رأی محمود نیامد طیرهتر گشت. گفت: «او را به قلعه برید و باز دارید!» او را به قلعه غزنین بازداشتند و شش ماه گشت. گفت: «او را به قلعه برید و باز دارید!» او را به قلعه غزنین بازداشتند و شش ماه در آن حبس بماند.
نوشته شده توسط : shirzad